.persianblog'">
ماهیِ اسیر
می نشستم خسته در بستر زورق اندیشه ام، آرام باز تصویری غبار آلود زآن اتاق ساکت سرشار در سیاهی دست های من شکل سرگردانی من بود ریشه هامان در سیاهی ها یکدگر را سیر می کردیم می نشستم خسته در بستر زورق اندیشه ام، آرام روزها رفتند و من دیگر آن من سر سخت مغرورم بگذرم گر از سر پیمان می نشینم، شاید او آید ¤ نویسنده:مهدیس
|
مدیریت وبلاگ شناسنامه پست الکترونیک کل بازدیدها:112263 بازدیدامروز:16 بازدیددیروز:23 |
لینک دوستان من |
پر پرواز یادداشتها و برداشتها ساحل نشین اشک سیمرغ دوزخیان زمین عشق من هیچ وقت تنهام نزار مازیار ایستگاه دوستی صحرا ماهیان آکواریمی رهگذر نیلوفرآبی مسعود محمد بیرانوند سیما در بدران سارا |
لوگوی دوستان من |
|
درباره من |
مهدیس
آه، ای زندگی، منم که هنوز با همه ی پوچی از تو لبریزم... |
لوگوی وبلاگ |
|
اشتراک در خبرنامه |
بایگانی شده ها |
مرداد 86 شهریور 86 مهر 86 آذر 86 بهمن 86 خرداد87 مرداد 87 شهریور 87 مهر 87 آبان 87 آذر 87 بهمن 87 اردیبهشت 88 |
|