دوباره سلام مهديس جون مرسي كه بهم سر زدي. منم هم خوشحال مي شم دوستي مثل شما داشته باشم
وقت کوچکي براي من
وقت داشت
با نگاه خود
آب و آفتاب را
زير و رو کند
هر چه گل ميان باغ بود
خم شود
دانه دانه بو کند
با نسيم خنده اش
پر کند حيات باغ را
مثل معجزه
نو کند صداي کهنه ي کلاغ را
او براي ديگران بهار بود
حيف
توي قلب او گياه کوچکي
لحظه هاي زرد را در انتظار بود
من گياه قلب او شدم
او ولي
هيچ وقت
وقت کوچکي براي من نداشت
فصل رويشم گذشت
زرد شد
او براي من هميشه کم گذاشت
سلام
احساس احساس و ...باز هم احساس
قابل احترامه
ولي بايد از كلمات بيشتر كار بكشي
تا لذت متن خودت رو بيشتر كني