• وبلاگ : ماهيِ اسير
  • يادداشت : نامه ي يک پسر به پدر خود(طنز)
  • نظرات : 18 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    خوشحالم كه سر زدي

    عيدت مبارك عزيز

    سلام دوست عزيز

    اينو يه جا ديگه هم خونده بودم اما خوندنش الان باز لبخندي آورد به صورت خسته م پيشاپيش نوروزت مبارک.

    اومدم به خونه م دعوتت کنم

    با انتخاب شعرهاييي كه شايد.............

    تشريف مياري؟

    سلام (معلوم نيست صفحه نظره يا شعر) عالي بود.

    در آستانه

    ...

    انسان زاده شدن تجسد وظيفه بود :

    توان دوست داشتن و دوست داشته شدن

    توان شنفتن

    توان ديدن و گفتن

    توان انده گين و شادمان شدن

    توان خنديدن به وسعت دل ، توان گريستن از سويداي جان

    توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه ناک فروتني

    توان جليل به دوش بردن بار امانت

    و توان غمناک تحمل تنهايي

    تنهايي

    تنهايي

    تنهايي عريان .

    انسان دشواري وظيفه است .

    ...

    احمد شاملو

    آدمک آخر دنياست بخند

    آدمک مرگ همينجاست بخند

    دست خطي که تو را عاشق کرد

    شوخي کاغذي ماست بخند

    آدمک خر نشوي گريه کني!

    کل دنيا سراب است بخند

    آن خدايي که بزرگش خواندي

    به خدا مثل تو تنهاست بخند!...

    پس از مرگ نيز من رنج سرنوشت او را خواهم داشت، در زير سنگ سياه و سنگين لحد نيز که بر سينه ي پوسيده ام افتاده است غم سنگيني هوايي که از آن پس او به تنهايي بايد در آن دم زند بر سينه ام بي رحمانه فشار خواهد آورد، در تنگي و تاريکي گور من از تصور اين درد، در وحشت وخفقان خواهم بود که او چگونه فراخناي تنگ زمين و قفس حقير آسمان را تحمل خواهد کرد؟

    ظلمت روزهاي تنها ماندن را در زير اشعه ي اين خورشيدي که تنها بر او خواهد تابيد چگونه به سر خواهد برد؟

    آري، من در زير زمين همواره به او که در زير آسمان مدفون مي شود خواهم انديشيد...

    معلم شهيد، علي شريعتي...

    سلام

    خيلي جالب بود .... فكر كنم باباش همون موقع زنگ بزنه تازه قربون صدقش هم بره

    حق يارت

    خيلي هيجان داشت

    منم به اندازه باباش نگرانش شده بودم

    موفق باشي

    واقعاً معركه بود

    حسابي خنديدم و لذت بردم

    آره هميشه وقتي در نهايت استيصال و درماندگي هستيم و فكر ميكنيم ديگه از اين بدتر نميشه نبايد فراموش كنيم كه مي تونست اتفاقات به مراتب بدتري برامون پيش بياد

    مگه نه مهديس جان ؟