.persianblog'">
ماهیِ اسیر
آهی کشید غمزده پیری سپید موی افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه در لا به لای موی چو کافور خویش دید یک تار مو سیاه!
در دیگاه مضطربش اشک حلقه زد در خاطرات تیره و تاریک خود دوید سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود یک تار مو سپید!
در هم شکست چهره ی محنت کشیده اش دستی به موی خویش فرو برد و گفت "وای!" اشکی به روی آینه افتاد و ناگهان بگریست های های!
دریای خاطرات زمان گذشته بود هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید در کام موج، ضجه ی مرگ غریق را از دور می شنید
طوفان فرو نشست، ولی دیدگان پیر می رفت باز در دل دریا به جستجو در آب های تیره ی اغماق خفته بود یک مشت آرزو...!
فریدون مشیری ¤ نویسنده:مهدیس
سلام من برگشتم.هنوز هستم با تمام مشکلاتم.فکرای خیلی بدی تو سرم رژه میرن.نتونستم مشکلاتمو کم کنم...
بر نگه سرد من به گرمی خورشید می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت تشنه ی این چشمه ام، چه سود، خدا را شبنم جان مرا نه تاب نگاهت
جز گل خشکیده ای و برق نگاهی از تو در این گوشه یادگار ندارم زان شب غمگین که از کنار تو رفتم یک نفس از دست غم قرار ندارم
ای گل زیبا، بهای هستی من بود گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم گوشه ی تنها، چه اشک ها که فشاندم وان گل خشکیده را به سینه فشردم
آن گل خشکیده، شرح حال دلم بود از دل پر درد خویش با تو چه گویم؟ جز به تو، از سوز عشق با که بنالم جز ز تو، درمان درد، از که بجویم؟
من، دگر آن نیستم، به خویش مخوانم من گل خشکیده ام، به هیچ نیرزم عشق فریبم دهد که مهر ببندم مرگ نهیبم زند که عشق نورزم
پای امید دلم اگر چه شکسته است دست تمنای جان همیشه دراز است تا نفسی می کشم ز سینه ی پر درد چشم خدابین من به روی تو باز است
¤ نویسنده:مهدیس
|
مدیریت وبلاگ شناسنامه پست الکترونیک کل بازدیدها:112296 بازدیدامروز:8 بازدیددیروز:3 |
لینک دوستان من |
پر پرواز یادداشتها و برداشتها ساحل نشین اشک سیمرغ دوزخیان زمین عشق من هیچ وقت تنهام نزار مازیار ایستگاه دوستی صحرا ماهیان آکواریمی رهگذر نیلوفرآبی مسعود محمد بیرانوند سیما در بدران سارا |
لوگوی دوستان من |
|
درباره من |
مهدیس
آه، ای زندگی، منم که هنوز با همه ی پوچی از تو لبریزم... |
لوگوی وبلاگ |
|
اشتراک در خبرنامه |
بایگانی شده ها |
مرداد 86 شهریور 86 مهر 86 آذر 86 بهمن 86 خرداد87 مرداد 87 شهریور 87 مهر 87 آبان 87 آذر 87 بهمن 87 اردیبهشت 88 |
|