سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.persianblog'">

ماهیِ اسیر

چهارشنبه 86/7/11 :: ساعت 1:21 صبح
کاش میشد تا کنی باور مرا
اشک چشم و آه سوزان مرا
کاش میشد در زمان بی کسی
حس کنی سردی دستان مرا
گفتمت عشقم به تو از جان فزون است
گفتمت سوز دلم از جان برون است
در جوابم
خنده ایی آلوده و آتش میان دوده
و درد دلم افزوده و

اکنون میان حادثه یا خاطره ....
زهری به دل خاری به پای من ، چنین بیهوده بی حاصل
نگاهم همچنان مانده به ساحل ....

نگاهت آسمانم بود و گم شد
دو چشمت سایبانم بود و گم شد
به زیر آسمان در سایه تو
جهان در دیدگانم بود و گم شد

 

خیلی فکرم مشغوله.خسته ام.خسته ازتکرار روزها.خسته از بلاتکلیفی. خسته از همه چی.از زندگیم.مخصوصا ازخودم.خسته شدم از زندگی پوچ و مسخرم.


¤ نویسنده:مهدیس

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خانه
مدیریت وبلاگ
شناسنامه
پست الکترونیک


کل بازدیدها:110716


بازدیدامروز:8


بازدیددیروز:6

 RSS 
 
لینک دوستان من
پر پرواز
یادداشتها و برداشتها
ساحل نشین اشک
سیمرغ
دوزخیان زمین
عشق من هیچ وقت تنهام نزار
مازیار
ایستگاه دوستی
صحرا
ماهیان آکواریمی
رهگذر
نیلوفرآبی
مسعود
محمد بیرانوند
سیما
در بدران
سارا

لوگوی دوستان من



درباره من
ماهیِ اسیر
مهدیس
آه، ای زندگی، منم که هنوز با همه ی پوچی از تو لبریزم...

لوگوی وبلاگ
ماهیِ اسیر

اشتراک در خبرنامه
 

بایگانی شده ها
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
آذر 86
بهمن 86
خرداد87
مرداد 87
شهریور 87
مهر 87
آبان 87
آذر 87
بهمن 87
اردیبهشت 88

اوقات شرعی

طراحی قالب: رفوزه